۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

تولدت مبارک عشقم



ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرم




از لحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عکس بگيرم



من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون



چراغوني جشنمون، ستاره هاي کهکشون



به جاي شمع ميخوام برات غمهات و آتيش بزنم



هر چي غم و غصه داري يک شبه آتيش بزنم



تو غمهات و فوت بکني منم ستاره بيارم



اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم



کهکشونو ستاره هاش درياو موج و ماهياش



بيابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش



با هفت تا آسمون پر از گلاي ياس وميخک



بال فرشته ها و عشق و اشتياق و پولک



عاشقتو يه قلب بي قرار و کوچک



فقط مي خوان بهت بگن :.



.



.



.



تولدت مبارک

اعتماد به نفسی که داره می ره بالا!

دیروز که اون پست رو نوشتم نگران بودم
از لحن نوشته ام هم برمیاد که نگران آینده هستماز بی کاری
بیشتر از بیکاری از اسیر روزمره شدن و خاله زنک شدن متنفرم
دیروز بعد از نوشتن اون پست یه نگاه کردم تو سایت ایستگاه و با یه شرکت تماس گرفتم
گفتن بیا مصاحبه
نزدیک بود و رفتم
به شدت ازم خوششون اومد و البته با حقوق بیشتر از اینجا بدون مخالفت قبول کردن
یه مصاحبه عمومی بود و یه مصاحبه فنی
نتیجه کاملا رضایت بخش بود
خوب می دونی داستان چیه؟ اعتماد به نفسم خفن رفت بالا گفتم نمی تونم اردیبهشت رو بیام از اول خرداد می تونم بیام سرکار
گفت خیلی دیره که!
و .... همین دیگه
امروزم دوستم پیشنهاد خوبی داد گفت تو شرکتهای معروف بگرد دنبال کار
دیدم کاملا درست می گه با یه شرکت معروف قرار مصاحبه گذاشتم برای فردا!
شاید هم پس فردا برم
شهرک غربه ولی خوبیش اینه که با ماشین می تونم برم
فعلا همه چی آرومه ....
من چه قد خوشحالم....!

راستی دیشب دوباره همسایه هامون دعواشون شده بود
به همسری گفتم بیا زنگ بزنیم 110 اینا بچه رو می کشن
گفت نه و ... اینا کلا همسری به شدت از جنجال و حرف اضافه دوری می کنه
بهش گفتم اینا چه زندگی گندی  دارن .. همش دعوا  و مرافعه هست
احساس خوشبختی شدیدی کردم
از آرامش خونمون
حتی وقتی عصبانی هم می شیم آروم هستیم.... یعنی دعوا نمی کنیم... من قهر می کنم فقط!
دیشب شام خوردیم واخبار دیدیم و یه کم مطالعه کردیم و خوابیدیم صبح هم زودتر از همیشه بیدار شدیم .....

هوا چه قدر خوبه 
دقت کردین؟؟؟ 

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

change job

وسایلم رو جمع کردم
فکر نمی کنم دیگه برگردم
مگر اینکه بی کار باشم
باید ببینم شرایطم بعد از امتحان چه طوری می شه
به نظرم این یه جور فسخ قرارداد محترمانه هست
خدا کنه برام بهتر بشه
قرار شد یک ماه مرخصی بگیرم برای امتحان
یک ماه هم واسه خودم باشم تا بیشتر شرکت بهم بدهکار نشه و بعد دوباره با جدیت کارمون رو شروع کنیم
البته من بعد از امتحان دنبال کار می گردم
امروز هم وسائلم روو جمع کردم
دیشب با همسری یه کم حرف زدیم بهش گفتم از عید تا حالا یه چیزی تو دلم مونده  گفت بگو عزیزم گفتم من خیلی دپرس شدم دیدم برای خواهر زاده هات این قدر با اشتیاق رفتی  کارت خریدی و  از عابر بانک پول گرفتی و بهشون عیدی دادی ... اما برای من هیچ کاری نکردی ... دلم شکست
برام  ارزش قائل نشدی ... حالم بهم می خوره که اینو بهت بگم ولی ازت اصلا انتظار نداشتم
گفت اونا کسی رو ندارند به جز ما .... گفتم من نمی گم چرا این کارو کردی می گم برای من چی؟ پس من چی؟
بعد هم دوباره حرف پول و کار و اینها شد دست خودم نیست... دوباره بغض کردم
از بی پولی می ترسم
گفت اگه یه درصد پارسال این طوری بودی برگشته بودم سر کار قبلیم ... الان وضعمون خوب شده الان کار داریم ... گفت فقط یه کم تحمل کن....
پیش خودم فکر کردم دیدم راست میگه انگار پارسال خیلی محکم تر بودم
دیدم انگار کلا طاقتم تموم شده!!
شرایطی که برام پیش اومده هنوز نمی دونم به نفعمه یا به ضررم
نمی دونم کارم چی می شه؟! نمی دونم
یه کم می ترسم
ولی از یه طرف هم الان سه سال سابقه کار دارم
از طرف دیگه هم باید درس بخونم
دوست دارم برم سمت کارای آموزشی
اگه فوق بگیرم بعد دکترا شرکت کنم دیگه ابدا نگران بی کاری نیستم
می دونی داستان اون موقع خیلی فرق می نه
الان که داشتم وسائلم رو جمع می کردم دیدم سه ساله اینجا هستم
کلا جای خیلی بود .. واسه کار آرامش داشتم
و دوستم داشتن
و برام خیلی هم احترام قائل بودن
این جا رو دوست دارم
و خاطره اش برام به عنوان قسمتی از زندگیم که خاطره های خوب زیادی داشت می مونه
مامان میگه نیا بیرون .. حیفه
میگم من با همین دید نرفتم دنبال کار دولتی
که بند یه جای ثابت نباشم و بتونم change کنم
همیشه تغییر سخته اولش
ولی خوب
خدا کمک می کنه
معتقدم برام بد نمی خواد

فرشته نجات

مرد داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت:

- اگر يك قدم ديگه جلو بري كشته مي شي .

مرد ايستاد و در همان لجظه اجري از بالا افتاد جلوي پاش.مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرشو نگاه كرد اما كسي رو نديد .بهر حال نجات پيدا كرده بود . به راهش ادامه داد .به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشه باز همان صدا گفت :

- ايست

مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعت عجيبي از جلويش رد شد .بازم نجات پيدا كرد .مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد من فرشته نگهبان تو هستم . مرد فكري كرد و گفت :

-پس اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم تو کدوم گوري بودي ؟

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

امتحان ارزیابی


پسر كوچكی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دكمه های تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مكالماتش گوش می داد.
پسرك پرسید: خانم، می توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: كسی هست كه این كار را برایم انجام می دهد !

پسرك گفت: خانم، من این كار را با نصف قیمتی كه او می دهد انجام خواهم داد!
زن در جوابش گفت كه از كار این فرد كاملا راضی است.

پسرك بیشتر اصرار كرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می كنم. در این صورت شما در یكشنبه زیباترین چمن را در كل شهر خواهید داشت.
مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرك در حالی كه لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار كه به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینكه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم كاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملكردم را می سنجیدم. من همان كسی هستم كه برای این خانم كار می كند !

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

ایران 300 میلیونی

دولت در حال انجام مجموعه ای از تحقیقات مهندسی ژنتیک است و امیدوار است بزودی نوعی بسیجی را تولید کند که توانایی تخم ریزی دارد. این افراد به دریاچه ارومیه، بندرعباس، دریای مازندران و سد سفیدرود منتقل شده و پروژه ایران 300 میلیونی را اجرا می کنند.


(ابراهیم نبوی)

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

ما ایرانی ها خیلی طفلکی هستیم!

تبریک میگم ....
مهندس موسوی اول شد! تو اینترنت بچه ها به غیرتشون بر خورد رفتن رای دادن
رئیس جمهور منتخب ما اول شد.....
البته هنوز زمان رای گیری تموم نشده
وقتی این صفحه رو دیدم .. دلم برای خودمون سوخت
احساس بدبختی کردم و بغض گلوم رو گرفت
از این که چرا هیچ راهی نداریم به مردم سالاری برسیم
از اینکه این همه شور و شوقی که پارسال داشتیم ببین نتیجه اش چی شد
از این که این قدر فضامون بسته است که دلمون به همین هم خوشه....



دلم سوخت
دلم سوخت از اینکه هیچ راه دیگه ای برای فریاد زدن نداریم
هیچ راه دیگه ای نداریم که بگیم می خوایم اوضاع بهتر از این بشه.....
از دروغ
از کینه
از جنگ
از خط و نشون کشیدن
از بی ادبی
و ..............  خسته هستیم....
ما ایرانی ها خیلی طفلکی هستیم
حتی به رای گیری اینترنتی هم دلمون شاد می شه و انرژی می گیریم....


پینوشت: سازمان بين المللي كار(International Labour Organization)بعد از بررسيهاي فراوان،شغل مرتضي آقا تهراني(معلم اخلاق دكتر محمود احمدي نژاد)را در دسته مشاغل كاذب طبقه بندي كرد
از اینجا
....

مرخصی...

با یک ماه مرخصی بدون حقوقم موافقت شد
خوشحالم و آروم!
باید به طور خفنی از این فرصت استفاده کنم ... یه ماه مثل برق و باد می گذره و من هرگز دیگه این زمان رو بدست نمیارم
باید من بخوام و بخونم و اونم باید کمک کنه به شدت!
................
فردا مهمونی دعوت دارم
دوره فامیلی هست ولی نمی رم! می خوام برم خونه یا کتابخونه درس بخونم. ولی فردا شب احتمالا می رم خونه مامانی برای تولد داداشی!
براش یه کیف لپ تاپ خومشل خریدم
................
دیروز که رفتم خونه دیدم طبق معمول سر و صدای همسایه بغلیمون به راهه! همون دم درزنگشون رو زدم و گفتم میشه یه کم آروم تر باشین ؟ من باید درس بخونم ... خانومه گفت ببین به من نگو به این بگو!! (به بچه اش!) من که شاخ در آورده بودم گفتم ببخشید؟؟؟ گفت برو الان یه چاقو بیار بهش نشون بده می ترسه ساکت میشه!!!! و من :

بعدش هم گفت دیشب این قدر زدمش که بعدش خودم نشستم گریه کردم!! فکر کن! نهایت تربیت!!
بعدش هم گفت این بچه اگه باهاش نرم باشی و مهربون مشکلی نداره ولی خوب من که اعصابش رو ندارم!!!!!
می خواستم بهش بگم فکر کردی اینایی از خونه فراری می شن فکر کردی چه طوریه؟؟!!
دیدم خیلی شوته به جاش بهش گفتم : ببخشید شماها تا کی اینجا هستین؟؟ کی سال خونتون تموم میشه برید؟؟


پینوشت: درس می خونم ... قول میدم

فیلم

 "مدت زمان يك فيلم بايد ارتباط مستقيمي با تحمل مثانه بيننده داشته باشه"

آلفرد هيچكاك

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

شیطان

هیچ وقت با شیطلان همراه نشو.. تو نمی تونی رو اون تاثیر بذاری ولی اون تو رو از راه بدر می کنه!

(مکس- 16 میلی متری)

این مثلث جان شما را نجات می دهد آن را جدی بگیرید

گزارش دریافتی:این نوشته توسط دوستی که در صلیب سرخ مشغول کار است برای من ارسال شده است . لطفا حتما و حتما با دقت بخوانید و به نوشته ها و عکس های آن خوب توجه کنید . زیرا به ما آموخته بودند که به هنگام وقوع زلزله به زیر میزها و چهارچوب های در و غیره پناه برده و در آن جا ها پنهان شویم . در حالی که بررسی های تازه خلاف این دستور العمل را ثابت می کند




ما خودمان باید به فکر جان خودمان باشیم



لطفا برای دیگران هم ارسال کنید



در هنگام بروز زلزله و فرو ريختن ساختمان هر كسي كه از روش خمیده و پنهان شدن استفاده كند بدون استثناء و همواره محكوم به مرگ است. افرادي كه زير اشيائي نظير ميزها و اتومبيل‌ها مي‌روند در همانجا له مي‌شوند.

شرکت مهندسي توسعه وبهبود ايمني

متن زير توسط اداره كل تاسيسات برقي مديريت انرژي ترجمه و جهت بهره برداري به شرح ذيل ارائه مي گردد

انتظار مي‌رود كه اين متن بتواند اطلاعات مفيدي را در اختيار شما قرار دهد

نام من Doug Copp و رئيس گروه نجات و مدير تيم آمريكائي نجات بين المللي(ARTI) American Rescue Team International هستم. اين تيم از مجربترين گروه‌هاي نجات مي‌باشد‌. نوشته‌هاي متن زير مي‌تواند جان افراد زيادي را در هنگام وقوع زلزله از مرگ نجات دهد. من به درون 875 ساختمان فرو ريخته ناشي از زلزله خزيدم و با گروه‌هاي نجات 60 كشور كار كرده و در تعداد زيادي ازكشورهاي جهان گروه‌هاي نجات را سازماندهي نمودم و عضو گروه نجات خيلي از اين كشورها هستم . همچنين به مدت دو سال به عنوان كارشناس سازمان ملل در زمينه تخفيف فاجعه (UNX051-UNIENET) بودم و از سال 1985 به بعد در صحنه بلاياي طبيعي عمده جهان بجز مواردي كه فاجعه آني بوده، شركت داشتم.





در سال 1996 ما يك فيلم مستند ساختيم كه صحت متدولوژي ارائه شده توسط بنده را تاييد مي‌كرد. دولت مركزي تركيه و مقامات محلي و دانشگاه شهر استانبول در تهيه و فيلم‌برداري از اين آزمايش علمي و عملي با تيم ARTI همكاري داشتند. ما يك مدرسه و يك خانه را با 20 مانكن در داخل آن فرو ريختيم، 10 مانكن را بصورت (Duck And Cover) (خميده و پنهان شده )و10 مانكن ديگر را به روش ابداعي خودم تحت نام((Triangle Of Life )مثلث حيات) استفاده كرديم. پس از فرو ريختن ناشي از زلزله مصنوعي، ما به درون آوارها خزيديم و وارد ساختمان‌ها شديم تا نتايج آزمايش را فيلم‌برداري و مستند كنيم در اين فيلم كه فنون زنده ماندن خود را تحت نظارت مستقيم و شرايط علمي مرتبط با ريزش آوار تمرين نموديم به روشني نشان مي‌داد آنهائي را كه از روش (Duck And Cover) ( خميده و پنهان شده ) استفاده كردند، شانس زنده ماندن آنها صفر درصد و براي آنهائي كه از روش ما (مثلث حيات) استفاده كردند، 100 درصد بود. اين فيلم در تركيه و كشورهاي اروپائي توسط ميليون‌ها تماشاچي ديده شد و در ايالات متحده و كانادا و آمريكاي لاتين هم از طريق تلويزيون به نمايش گذاشته شد.



اولين ساختماني كه بداخل آن خزيدم ، مدرسه‌اي در شهر مكزيكوسيتي و درجريان زلزله سال 1985 بود همه بچه‌ها در زير ميزهايشان بودند و همگي تا ضخامت استخوان‌هايشان در هم كوبيده شده بودند. آنها مي‌توانستند زنده بمانند اگر در كنار ميزهايشان و در راهروي بين ميزها دراز مي‌كشيدند. كاري كه انجام داده بودند غيرمعقول و غيرضروري بود و در تعجب بودم كه چرا آنها در راهروها نبودند. من آن موقع نمي‌دانستم كه به آنها گفته شده‌بود كه خود را زير چيزي پنهان سازند.





به‌سادگي مي‌توان دريافت، هنگامي‌كه ساختمان‌ها تخريب مي‌شوند وزن سقف كه بر روي اشياء و مبلمان فرود مي‌آيد، آنها را درهم مي‌كوبد و فضاي خالي‌اي را در كنار آنها ايجاد مي‌نمايد اين فضا همان چيزي است كه من به آن مثلث حيات (Triangle Of Life) مي‌گويم هر اندازه اشياء بزرگتر و محكم‌تر باشند كمتر فشرده مي‌شوند و هر اندازه كمتر فشرده شوند فضاي خالي كه احتمال زنده ماندن افرادي را كه به آن پناه مي‌برند بيشتر مي‌شود. يك بار ديگر مي‌توانيد ساختمان فرو ريخته را در تلويزيون نگاه كنيد مثلث‌هايي را كه شكل گرفته‌اند را شمارش كنيد. آنها در اكثر نقاط وجود دارند و از معمول‌ترين اشكالي هستندكه در داخل آوارها به راحتي مي‌توانيد مشاهده نماييد.





من كاركنان سازمان آتش‌نشاني شهر (Trujillo تروجيلو(با جمعيتي 750،000 نفري)) را براي چگونه زنده ماندن و محافظت و نجات خانواده‌هايشان در هنگام وقوع زلزله آموزش دادم. رئيس آتش‌نشاني شهر(Trujillo تروجيلو) كه خود استاد دانشگاه اين شهر هم مي‌باشد همواره مرا همراهي مي‌كرد و خود گواه حوادث اتفاق افتاده بود. مطلب ذيل گفته او مي‌باشد.





"نام من روبرتو روزالس است هنگاميكه 11 ساله بودم در اثر بروز زلزله سال 1972كه بيش از 70،000 نفرتلفات داشته است، در داخل ساختمان فروريخته بدام افتادم وآنچه باعث نجاتم گرديد مثلث حياتي بود كه در كنار موتورسيكلت برادرم بوجود آمده بود. كليه دوستانم كه در زير ميز يا تخت رفته بودند در زير آنها له شده و جانشان را از دست داده بودند. من مثال زنده‌اي از (Triangle Of Life) مثلث حيات هستم و دوستانم مثالي از (Duck And Cover) (خميده و پنهان شده) كه همگي جانشان را از دست دادند."





نكات و توصيه هاي مهم آقاي Doug Copp





1-در هنگام بروز زلزله و فرو ريختن ساختمان هر كسي كه از روش (Duck And Cover) (خميده و پنهان شده) استفاده كند بدون استثناء و همواره محكوم به مرگ است. افرادي كه زير اشيائي نظير ميزها و اتومبيل‌ها مي‌روند در همانجا له مي‌شوند.





2-سگ‌ها و گربه‌ها و بچه‌ها همگي آنها اغلب بصورت طبيعي در وضعيت جنيني كه در رحم قرار دارند، خم مي‌شوند و شما هم بايد همين طور عمل كنيد. اين غريزه طبيعي ايمني و اصل بقاء است. شما مي‌توانيد با همين شيوه در فضاي خالي كوچكتري زنده بمانيد. پس در زمان بروز زلزله سريع خود را كنار اشياء بزرگ، مانند كاناپه بزرگ و يا اجسام محكمي كه در مقابل ضربه كمتر فشرده مي‌شوند و فضاي خالي در مجاور خود باقي مي‌گذارند، قرار دهيد.





3-ساختمان‌هاي چوبي از ايمن‌ترين نوع ساختمان‌ها محسوب مي‌شوند كه مي‌توانيد در هنگام وقوع زلزله در داخل آنها باشيد، دليل آن ساده است زيرا چوب قابل انعطاف بوده و با نيروي زلزله به راحتي حركت مي‌كند. اگر ساختمان چوبي فرو ريزد فضاهاي خالي بزرگي ايجاد مي‌شود. همچنين ساختمان‌هاي چوبي داراي وزن متمركز شده و خردكنندگي كمتري هستند. ساختمان‌هاي آجري مي‌توانند در حد قطعات آجر متلاشي شوند و آجرها منجر به بروز صدمات زيادي مي‌شوند البته اجساد له شده ناشي از فرو ريختن آنها از صدمات حاصل از فرو ريختن قطعات بتني بزرگ، كمتر مي‌باشد.





4-اگر زلزله درهنگام شب و زماني كه شما در رختخواب خود هستيد اتفاق بيفتد كافي است از روي تخت به پايين بغلتيد، يك فضاي ايمن و مناسب در اطراف تخت وجود دارد. هتل‌ها مي‌توانند نرخ زنده‌ماندن ساكنان خود را در هنگام وقوع زلزله، با نصب تابلوي راهنما در پشت درب اتاق‌ها و اطلاع‌رساني به ساكنان مبني بر اينكه "در هنگام وقوع زلزله روي زمين كنار تختخواب دراز بكشيد" افزايش دهند.





5-اگر شما هنگام وقوع زلزله در حال تماشاي تلويزيون هستيد و فرار از در يا پنجره برايتان بسادگي امكان‌پذير نيست، در وضعيت جنيني در كنار كاناپه يا صندلي بزرگ خم شويد.





6-هر كسي كه در زمان وقوع زلزله در زير درب قرار گيرد محكوم به مرگ است. زيرا هنگامي كه زير درب قرار دارد ، چهارچوب اطراف درب به سمت جلو وعقب بيافتد، زير مصالح ساختماني بالاي چهار چوب درب له خواهد شد و اگر ستون‌ها به طرفين بيفتند در اين حالت توسط آنها به دو نيم خواهد شد لذا در هر دو صورت جان خود را از دست خواهد داد.





7-هرگز در هنگام وقوع زلزله بر روي پله ها نرويد زيرا پله‌ها داراي گشتاور فركانسي متفاوتي هستند و لذا مجزا از تنه اصلي ساختمان نوسان مي‌كنند. به عبارتي پله‌ها و بقيه ساختمان با همديگر برخورد مي‌كنند تا اينكه شكست سازه‌اي در پله رخ دهد و كساني كه روي پله هستند قبل از اينكه پله خراب شود توسط گام‌هاي پله گرفتار شده و بصورت وحشتناكي قطع عضو خواهند شد. در هنگام زلزله حتي اگر ساختمان فرونريزد باز هم از پله‌ها دور بمانيد زيرا پله‌ها از مناطقي هستند كه احتمال تخريب بيشتري دارند حتي اگر پله‌ها توسط زلزله فرو نريزد ممكن است در اثر وزن ازدحام زياد افرادي كه فريادكشان از روي آن در حال فرار هستند فرو بريزد. پله‌ها بايد پس از وقوع زلزله هر چند كه ساختمان آسيب نديده باشد از نظر ايمني مورد آزمايش قرار گيرند.





8-به ديوارهاي محيطي ساختمان نزديك شويد و يا در صورت امكان به بيرون از آنها برويد. هرچه داخل‌تر و دور‌تر از ديوارهاي محيطي ساختمان باشيد احتمال اينكه راه گريز شما مسدود شود بيشتر خواهد بود.





9-كساني كه در هنگام وقوع زلزله در خيابان‌ها داخل خودروي خويش مي‌مانند وقتي كه خيابان طبقه فوقاني روي آنها خراب مي‌شود (در اتوبان‌هاي دو طبقه)، جان خود را از دست مي‌دهند. اين دقيقآ همان چيزي است كه در آزادراه نيميتز (Nimitz Freeway) رخ داد و قربانيان زلزله سانفرانسيسكو همگي در داخل خودروي خود به هنگام زلزله باقي ماندند و همگي كشته شدند . آنها مي توانستند زنده بمانند اگر از خودرو خارج شده و در كنارآن نشسته و يا دراز كشيده بودند.كليه خودروهاي له شده بجز خودروهائي كه ستون‌هاي پل مستقيمآ روي آنها سقوط كرده بود، داراي فضاي خالي‌اي به ارتفاع 90 سانتي متر در اطراف خود بودند.

10 -از خزيدن در داخل خرابه‌هاي دفاتر روزنامه‌ها و يا اداراتي كه كاغذهاي انباشته زيادي در آنها وجود داشته است، دريافتم كه كاغذ داراي خاصيت ارتجاعي بوده و چندان فشرده نمي‌شوند لذا فضاهاي خالي زيادي در اطراف بسته‌هاي كاغذ بوجود مي‌آيد كه مي‌تواند در زمان زلزله مورد استفاده قرار گيرد
 
 
http://parsdailynews.com/63055.htm

شرمندگی عربی

پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:




«برلین فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می‏شوند.»

مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:

«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»
 
... از یه ایمیل رسیده!

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

پیک نیک لاک پشتی

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.


سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی:
بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.


از اینجا

بی وفایی

نمی دونم چرا بعضی از آدمها این مدلی هستن؟
مثلا هزار تا اتفاق براش افتاده مثل ازدواج که جدا یکی از مهمترین اتفاقهای زندگی هست ولی خوب دوست ندارند دوستای نزدیکشون چیزی بفهمن!!
اونم وقتی یه همچین خبری من رو تا سرحد خفنی خوشحال می کنه!!

نمی دونم! از نسل امروز تحصیل کرده واقعا بعیده که فکر کنه چشم مردم شوره!!
اونم اگه دوست نزدیکت باشه!!
اونم وقتی دور روز قبل عروسیش باهاش تلفنی حرف زده باشی!!
اونم وقتی که عروسی تو اومده و خیلی جاها با هم میرین!!!!


پی نوشت : اگه دعوت می کرد نمی رفتم چون مهمونی ها ی قاطی رو نمیرم!
پی نوشت1 : هنوز از ایران نرفته.. این جاست.... همون دوستم رو می گم دیگه
پی نوشت 2: نمی دونم چرا موضوع به این بی اهمیتی من رو اینقدر ناراحت کرد؟!!

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

برنامه سخت این روزای من!

این طور که بوش میاد خیلی ها ثبت نام کردن و نمی خونن
نمی دونم باید جدی بگیرم این یک ماه رو
با مخارجی که امسال داشتم و بالطبع درآمد مزخرف! باید حتما قبول بشم
ولی زمانم خیلی محدوده!
امروز ساعت 4.30 بلند شدم از خواب رفتم دوش گرفتم ولی بعد از نماز خوابیدم!
خوب خیلی سردم بود و بخاری روشن نمی شد... نمی دونم چش شده بود!
منم لج کردم رفتم خوابیدم!
امروز هم با دوستام می خوام برم بیرون! کار احمقانه ای هست ... می دونم
ولی می خونم درسمو.... قول میدم

ضمنا تو فکرشم یه ماه مرخصی بدون حقوق بگیرم... البته قبلش باید این کار لعنتی که رو دستمه تموم بشه!


خدا کنه بشه......

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

خوش شانسی مضاعف!

به همه خوش شانسی های دو روز پیش اینم ضافه شد
دیروز عصر رفتم دکتر
بعد رفتم کتابخونه داشتم صوت های کلاس رو گوش می دادم و درس می خوندم یهو صندلیم چپه شد و از پشت خوردم زمین!!!! فکر کن تو کتابخونه
بعد همسری اومد دنبالم رفتیم خرید
بعد اومدیم خونه
یه کم بوسش کردم و حالم بهتر شد
همسری رفت بیرون و وقتی اومد ساعت 10 شد و شام خوردیم
بعدش هم رفت دوش گرفت و منم بقیه کارهام رو کردم و کتابم رو برداشتم و رفتم تو تخت درس بخونم که سر 2 دقیقه نشده خوابم برد!!

صبح هم بیدار شدم نماز خوندم و دوش گرفتم و اومدم شرکت
امروز باید برم کلاس
تا 5 عصره!
باید خوابم رو کم کنم
هیچ دلیلی نداره که تو این موقعیت من روزی 8 ساعت بخوابم و همیشه دلشوره داشته باشم!!

برای فردا هم برنامه ای ندارم
می خوام برم کلاس و بیام درس بخونم
فعلا هنوز فصل 4 ds تموم نشده و صفحه 180 هستم
شنبه صبح گزارش کار می دم ببینم چه قدر پیش رفتم
ضمن اینکه دوشنبه تولد داداشمه و هنوز هیچی نگرفتم!!


تعطیلات خوبی داشته باشیم ......

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

دو روز مزخرف دنبال هم!

اتفاقای مزخرفی اافتاد
همون اتفاقی که منتظرش بودم
باید کارم رو عوض کنم
ولی الان اصلا آمادگیش رو ندارم
ولی باید برم
دیروز فهمیدم که کارم باید خاتمه پیدا کنه
وقتی اومدی دنبالم بغض داشتم
دیشب تو تخت باهام حرف زدی
گفتم نگرانم
نگران اینکه خرجمون چه طوری جور بشه
گفتی نگران نباش داره کارمون راه میفته
گفتی فقط چند ماه صبر کن
تو دلم گفتم  پارسال این موقع هم گفتی فقط چند ماه صبر کن!
از استرس داشتم می مردم
ناراحت بودم از اینکه بعد از سه سال کار کردن هیچی ندارم
از اینکه من که نمی تونم برای همه مخارج دستم رو جلو تو دراز کنم
میگی نگران نباش ولی مگه می شه
تو امسال چه قدر به من پول دادی؟
متنفرم از خودم که اینها رو به روت بیارم ولی لعنت به این پول لعنتی!!
بهت گفتم میگی نگران نباش ولی چند روز دیگه قبضها میاد شارژ خونه میاد
محکم تر بغلم کردی و گفتی فدات بشم که این قدر به فکر زندگی هستی
گفتی داره درست میشه
و من همچنان نگران بودم
گفتی مگه پدر و مادرهای ما سختی نکشیدن؟
گفتی مامان و بابای من با 5 تا بچه اومدن تهران بابام ورشکست شد
فقط خدا می دونه چه قدر بهشون سخت گذشت
و من وقتی این حرفتو شنیدم بغضم ترکید و بیشتر گریه کردم
من طاقت این جور زندگی رو ندارم
این فشارها نمی تونم تحمل کنم

*********

امروز فهمیدم یکی از دوستام تو عید ازدواج کرده بود
من که این همه تاکید کرده بودم عروسیم بیاد و حتی خونمون هم اومده بود
من رو دعوت نکرده بود!!
فکر کن هرجا بودیم با هم بودیم!
حتی 2-3 روز قبلش باهاش حرف زده بودم
ولی هیچی نگفت بهم!
نمی دونم چرا آدمها این قدر بی معرفت هستند
مزخرفه
تازه یکی از دوستای مشترکمون اومده میگه تقصیر توئه که از ما خبر نمی گیری!!!

عید!

کل عید هیچ کاری نکرم
فقط دو روز تو هفته دوم رفتم کتابخونه
مزخرف بود این تعطیلات
خوابم هم به هم ریخته بود